آموزگار چند پایه
آموزگار چند پایه
آموزش ابتدایی
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, توسط نصیری |
خودكشی
برنامه تحقیقی دورکیم و جان کلام آثار او، به سرچشمه های سامان و بی سامانیاجتماعی و نیروهایی راجعند که تنظیم یا عدم تنظیم هیئت اجتماعی را موجب می شوند. اثر دورکیم درباره خودکشی که بحث و تحلیل بی هنجاری یک از بخش های آن است، باید ازاین زاویه مورد مطالعه قرار گیرد. دورکیم پس از کشف این واقعیت که علت برخی ازانواع خود کشی را می توان در بی هنجاری یافت ،خودکشی ناشی از بی هنجاری را به عنوانشاخص درجه معمولاً غیر قابل اندازه گیرییکپارچگی اجتماعیبکار برد. بر خلاف آنچه کهظاهراً استنباط می شود، این نوع استدلال دوری، بلکه کاربرد وسیعتر روش تحلیل دورکیمبود.
او چنین استدلال می کرد: جامعه ای نیست که خودکشی در آن رخ ندهد و بسیاری از
جوامع در دراز مدت، نرخ خودکشی یکسانی دارند. این امر خود نشان می دهد که خودکشی راباید یک رخداد « بهنجار» و عادی بشمار آورد. اما افزایش ناگهانی میزان خودکشی دربرخی از گروه های جامعه و یا کل جامعه. یک رخداد « نابهنجار» و نشان دهندهاختلالهای نو پدید در جامعه است.از این روی نرخ بالا و نابهنجار خودکشی را در گروهها و قشرهای اجتماعی خاص یا در کل جامعه، می توان به عنوان شاخص نیروهایی دانست کهدر یکساختاراجتماعی در جهت عدم یکپارچگی عمل میکنند.
دوركیم در گستره جغرافیایی و تاریخی فرا ملی به مطالعه خودكشی پرداخت.وی به این نتیجه رسید كه جامعه ای نیست كه در آن خودكشی رخ ندهد و بسیاری از جوامع در دراز مدت،نرخ خودكشی یكسانی دارند.این امر نشان می دهد كه خودكشی را باید یك رخداد بهنجار و عادی حاصل واقعیات اجتماعی به شمار آورد.اما مطالعه دوركیم كه ننایج آن در كتاب خودكشی وی مطرح گردیده نشان می دهد كه افزایش ناگهانی میزان خودكشی در برخی گروه های جامعه و یا كل جامعه یك رخداد نا بهنجار و نشان دهنده اختلال های نو پدید در جامعه است.
گروه ها از نظر درجه یکپارچگی با یکدیگر متفاوتند؛ یعنی این که برخی گروه ها براعضای فردی شان تسلط کامل دارند و آنها را در چهارچوب گروهی شان کاملاً یکپارچه میسازند؛ اما گروه های دیگری هستند که به اعضای شان تا اندازه زیادی آزادی عمل میدهند. دورکیم اثبات کرده بود که نرخ خودکشی با درجه یکپارچگی تناسب معکوس دارد. مردمی که در یک گروه به خوبی یکپارچه شده باشند، از عوارض ناکامی و مصیبت هایی کهقرعه آنها را به نام بشر زده اند، تا اندازه زیادی مصونیت دارند و از همین روی،احتمال دست یازیدن این مردم به رفتارهای تندی چون خودکشی کمتر است.
به نظر دورکیم، یکی از عناصر عمده یکپارچگی، پهنه میدان عمل متقابل اعضای گروهبا یکدیگر است. برای مثال، اشتراک در آئین های مذهبی، اعضای گروه های مذهبی را بهفعالیتهای مشترک پیوند دهنده می کشاند. در یک سطح دیگر، فعالیت های کاری ای کهمبتنی بر وظایف متمایز ولی مکمل باشند، کارگران را به گروه کاری پیوند می دهند. فراوانی عمل متقابلالگودار، گواه بر درجهیکپارچگیارزشی گروه است.جمعیتهایی که درجه توافق شان بالا است، در مقایسه با گروه هایی که توافق گروهی شان ضعیفاست، رفتار انحرافی کمتری دارند. هر چه اعتقاد یک گروه مذهبی نیرومندتر باشد، آنگروه احتمالاً یکپارچه تر است و از همین روی، بهتر می تواند محیطی را فراهم سازد کهاعضایش در آن محیط از تجربه های آزارنده و نومید کننده در امان باشند. اما دورکیم آنقدر محتاط بود که یادآور شود که استثناهایی نیز وجود دارند کهپروتستانتیسمبارزترین نمونه آن است. پروتستانها بیشتر از کاتولیک ها  آزادی عمل داشته و باورها واعمال مشترک کمتری دارند. در این مورد، نرخ بالای رفتار بحرانی ای مانند خودکشی رانباید با عدم توافق گروهی تبیین کرد، بلکه آن را باید نتیجه استقلال فرد فرد اعضایگروهتلقی کرد.
دورکیم انواع خودکشی ها را بر حسب رابطه خودکشی کننده باجامعهاش، متمایزساخته بود.بر اساس مطالعات دورکیم پروتستانها بیش از كاتولیك ها،مجرد ها بیش از متاهل ها،شهری ها بیش از روستایی ها و بی فرزند ها بیش از فرزند دارها خودكشی می كنند.او به این نتیجه رسید كه اگر تعلق اجتماعی(همبستگی) و یكپارچگی(انسجام) بیشتر باشد، واقعه خودكشی كمتر اتفاق می افتد.دوركیم در تحقیقات خود توانست چهار نوع خودكشی را از هم متمایز سازد كه در ادامه مطرح شده است.
خودکشی خودخواهانه یا فرد گرایانه (Egoistic) :هرگاه انسان بیش از میزان معمول از جامعه اش بر كنار افتاده و تابع امیال شخصی اش گردد؛پیوند هایش با مردم سست می گردد؛اگر این امر منجر به خودكشی شود؛خودكشی از نوع خود خواهانه است. مانند خودكشی های عاشقانه و رمانتیك.
خودکشی آنومیک یا نا بهنجار (Anomic) :اگر تنظیم های هنجار بخش رفتار فردی سستی گیرند و از همین روی نتوانندتمایلات انسان ها را مهار و راهنمایی کنند، آنها برای خودکشی نابهنجار آمادگی پیدامی کنند؛ به بیان دیگر، اگر بازدارنده های ملازم با یکپارچگی ساختاری که در عملکردهمبستگی ارگانیکنمود دارند از عملکردبازایستند، انسان ها مستعد خودکشی خودخواهانه می شوند. هر گاهوجدان جمعیسستی گیرد و امور جامعوی از تنظیم خارج گردد ، انسان ها در معرضخودکشی نابهنجار قرار می گیرد. مانند خودكشی های زمان بحران افتصادی.
خودکشی قضا و قدری یا تقدیر گرایانه (Fatalistic) :وقتی در جوامع و اقوام هنجار گذاری های زیاد و غیر قابل تحمل برای افراد وضع شده باشد و خودكشی اتفاق بیفتد،این نوع خودكشی از نوع تقدیر گرایانه است.مانند خودكشی زنان بیوه در هند و یا خود سوزی های دختران نوجوان كرد و لر در ایران.
خودکشی نوع دوستانه یا دیگرخواهانه (Altruistic) :هرگاه بیش از میزان معمول تعلق و همبستگی اجتماعی در جامعه زیاد شود؛افرادممكن است جان خود را برای دیگران به خطر اندازند.مانند خودكشی های سیاسی.خودکشی نوعدوستانهبه مواردی راجع است که خودکشی بر اثر شدت عمل مکانیسم تنظیم رفتار افراد صورت میگیرد و نه ضعف آن. دورکیم با تحلیل این نوع خودکشی، در واقع می خواهد بگوید کهرابطه نرخ خودکشی باتنظیم اجتماعییک رابطه یک بعدی نیست. نرخبالای خودکشی هم می تواند به فردیت افراطی و هم به تنظیم اجتماعی افراطی ارتباطداشته باشد. در حالت تنظیم افراطی، درخواست های جامعه چندان نیرومندند که نرخخودکشی با درجه یکپارچگی اجتماعی رابطه ای مستقیم پیدا می کند و نه معکوس.
رویکرد دورکیم به فرد
بحث دورکیم دربارهخودکشینوعدوستانه، برخی از پیچیدگی های رهیافت او را روشن می سازد. دورکیم راغالباً به داشتن یکفلسفهضد فردگرامتهم می کنند، فلسفه ای که بیشتر در صدد مهار کردن محرک فردی و لگام زدن به تواناییهای افراد در جهت پیشبرد مقاصد جامعه است. هر چند که نمی توان وجود چنین گرایش هاییرا در کار دورکیم انکار کرد، اما همین پرداختن او به خودکشی نوعدوستانه خود نشان میدهد که او می کوشید تا میان داعیه های جامعه و افراد تعادلی را برقرار نماید، نهاین که تلاش های فردی را سرکوب کند. او با آن که به خطرهای فرو پاشیدگی ساماناجتماعی به خوبی آگاه بود، اما این نکته را نیز تشخیص داده بود که اعمال نظارت تامبر کنشگران اجتماعی می تواند به همان اندازه بی هنجاری و عدم تنظیم اجتماعی بهجامعه آسیب رساند. دورکیم در سراسر زندگی اش می کوشید تا میان داعیه های اجتماعی وفردی تعادلی را برقرار نماید.
دورکیم از آنجا علیه گرایش ذره اندیشانه بیشتر فیلسوفان عصر روشن اندیشی واکنشنشان داده بود وجامعهشناسیاشرا بر پایه دلبستگی به ابقای سامان اجتماعی استوار ساخته بود،براستی که یکی از اندیشمندان وابسته به سنتمحافظه کاری به شمار می آید. همچنان کهرابرت نیسبتبه گونه قانع کننده ای ثابتکرده است، اصطلاح های کلیدی ای چونانسجام،همبستگی،یکپارچگی،اقتدار، شعایر و تنظیم نشان می دهند کهجامعهشناسیدورکیم بر پایه یک رشته قضایای ضد ذره اندیشانه استوار است. از این جهت،او مانند پیشینیان سنت پرست بود ،هر چند که او را چندان هم نمی توان در زمرهاندیشمندان اجتماعی سنت پرست به شمار آورد. دورکیم از نظرسیاسییکلیبرالو یک مدافع راستینحقوقفرد در برابردولتبود. او همچنین در مورد خطرهای افراطدر تنظیم رفتار افراد نیز هشدار داده بود، هر چند که لبه تیز تیغ حمله اش بیشترمتوجه کسانی بود که می گفت که بی هنجاری به همان اندازه که برای کل سامان اجتماعیآسیب زا است، برای فرد نیز زیان بار است.
فرهنگ و تغییر
دورکیم در مورد گذار جوامع اروپایی از وضعیت قبل از صنعتی شدن به وضعیت صنعتی و تأثیرات آن روی جامعه، با مرتبط ساختن فرهنگ و تغییر معتقد بود که صنعتی شدن نوع جدیدی از تقسیم کار را در اروپا به وجود آورد که باعث درهم شکسته شدن یک سلسله ارزش‌ها و هنجارهای مشترک اجتماعی شد.دورکیم میان توافق ارزشی و یکپارچگی ساختاری تمایز قائل بود و برای بیان این تمایز از اصطلاحاتهمبستگی مکانیکیوهمبستگی ارگانیکیاستفاده کرد. دورکیمدر نخستین آثارش گفته بود که نظامهای نیرومند مبتنی بر باور مشترک، مختص همبستگی مکانیکی در جوامع ابتدایی اند، ولیهمبستگی ارگانیک که از تنوع فزاینده و پیشرفتهتقسیم کارو نیز وابستگی متقابل هر چه بیشترپدید آمده و برای پیوند دادن اعضای جامعه به باورهای مشترک کمتری نیاز دارد؛ امااو بعدها این نظرش را تعدیل کرد و تأکید نمود که حتی نظام های برخوردار ازهمبستگی ارگانیک بسیار پیشرفته نیز اگر نخواهند به صورت توده ای از افراد خودبین ومتجاوز به حقوق همدیگر تبدیل شوند، باید بر پایه یک ایمان مشترک یاوجدان جمعیمبتنی گردند.
همبستگی مکانیکی
نخستین همبستگی در جامعه ای رواج دارد که « افکار و گرایش های مشترک اعضایجامعه از نظر کمیت و شدت از افکار و گرایش های شخصی اعضای آن بیشتر باشند. اینهمبستگی تنها می تواند به نسبت معکوس رشد فردیت پرورش یابد». به عبارت دیگر،همبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوت های فردی وجود داشته باشند واعضای جامعه از نظر دلبستگی به خیر همگانی بسیار همسان یکدیگر باشند. « همبستگیناشی از همانندی، زمانی به اوج خود می رسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبقبا وجدان جمعی پرورش یابد و از هر نظر با آن یکی شود».
همبستگی ارگانیکی
بر عکس، همبستگی ارگانیکی نه از همانندی های افرادجامعهبلکه ازتفاوت های شان پرورش می یابد. این گونه همبستگی فرآوردهتقسیم کاراست. هر چه کارکردهای یک جامعهتفاوت بیشتری یابند، تفاوت میان اعضای آن نیز فزونتر خواهد شد. اعضای یک جامعه تمایز یافته به راهرفت های جمعی و مشترک کمتر وابسته اند، ضمنآنکه ممکن است به وظایف ونقشهای تخصصی و تمایز یافتهای که شاخصنظامهای همبستگی ارگانیک اند، به شدتوابسته باشند. گرچه عناصر فردی یک چنین نظامی اشتراک کمتری دارند، اما از آنهایی کهبا همبستگی مکانیکی زندگی و فعالیت های تخصصی متفاوتی را پذیرفته اند، وابستگیمتقابل شان بیشتر است وشبکه های همبستگی را می توان در میان آنها بیشتر گسترش داد. درست است که در چنین نظامی می توان از نظارتهای خارجی قدری خلاص شد، اما این خلاصی بادرجه بالای وابستگی متقابل اعضای جامعه نه تنها منافاتی ندارد بلکه با آن هماهنگاست.
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: